top of page

رهیافت 6  تسلیم حقیقی

 

رویداد حقیقی    

تجسم خلاق

    «تسلیم حقیقی به خواست‌‌ یا اراده‌ی پروردگار در مورد قبول کردن تغییر و دگرگونی‌های نامطلوب»

    ما همانی هستيم که به آن‌‌ می‌انديشيم. به مـرگ چگونه‌‌ می‌انديشيم؟

    در ميان مراجعه کنندگانم مادری غمگين بود به نام خانم محبی، که دختر زيبايش الهام، در شب جشن عروسی‌ا‌ش‌‌، به طور ناگهانی و بی‌هيچ دليل خاصی از نظر سابقه‌ بيماری جهان را بدرود گفته بود.

   الهام دختری برازنده و مزين به علوم و دانش جهان کنونی بود و با مردی شايسته و خيلی ثروتمند ازدواج کرده بود.

   مراسم جشن عروسی در يکی از تالارهای مجلل تهران برگزار شده بود و قرار بود فردای روز عروسی، زوج خوشبخت به مدت سه ماه برای ماه عسل، به دور دنيا سفر کنند.

    همه چيز مطلوب و زيبا بود، همه‌ی‌ مهمان ها محو تماشای برگزاری مراسم و پذيرایی تحسين برانگيز و منحصر به فرد آن شده بودند.

   هنگامي که داماد خوشبخت با عشق و هيجان خاص،‌‌ می‌خواست هدايای گرانبهای خويش را تقديم عروس زيبايش بکند، عروس خانم چشمان خويش را بست و ديگر هرگز نگشود شرح احوالاتی که بر مادر بيچاره گذشته بود قابل توصيف نيست.

او لباس‌ عروسی دخترش را کنار خودش روی تخت خواب گذاشته بود و شب و روزش را با آن لباس‌ سپری‌‌ می‌کرد.

    با گذشت چهار سال از آن حادثه، با هيچ کس کلامی حرف نمی‌زد متخصص و  مشاوری نتوانسته بود او را به حرف بياورد زندگی خانوادگی آنها از حالت طبيعی خارج شده، و منزل‌شان به گورستانی سوت و کور تبـديـل شده بود. او خاطـرات دردنـاک را جـزء تخیلات دایمی خویش قرار داده بود و‌ ‌این تخیلات منفی مدام حوزه‌ی انرژی او را تاریک و تاریک‌تر‌‌ می‌کرد. 

    اوايل، خویشان و آشنايان مرتب سر‌‌ می‌زدند و اظهار نگرانی‌‌ می‌کردند و با انواع حربه‌ها سعی‌‌ می‌کردند اين مادر غم ديده را به حرف بياورند تا عقده‌‌ی دل خالی کند و دنيای خاموش خود را ترک کند ولی در نهايت همه دست  از تلاش بيهوده کشيده بودند ديگر همه‌ی رفت و آمدها قطع شده بود.

    تنها پسر خانواده (آرام) نيز آزرده از اين وضعيتِ به وجود آمده، به بهانه‌ی فعاليت‌های تحصیلی و شغلی به کشور انگليس رفته، و ديگر حاضر به برگشت به وطن، نبود. ولی آنجا نیز درس نمی خواند بیزینس موفقی هم نداشت.

واقعاً متأسف بودم  برای خانم محبی، ولی هرگز به او نگفتم متأسفم! با مهربانی نگاهش کردم، لرزش خاصی در‌ اندام‌های او هويدا بود.

   رنگ آبی حفاظت کننده‌ی غدد تيروئيد، کدر بود و در اثر نارسایی اين غدد چشم راستش به صورتی محسوس  از حدقه بيرون زده بود موهای سرش خيلی کم پشت شده بود تمام نيلوفران چاکراهای اصلی‌اش دم فرو بسته و هيچ تلاشی برای گرفتن انرژی کيهانی از خود نشان نمی‌دادند.

    او، سلامتی، زيبایی، طراوت و نشاط خويش را از دست داده بود‌‌ می‌دانستم دلداری دادن به اين مادر، هيچ دردی را دوا نمی‌کند تصميم گرفتم، بدون هيچ سئوال و جوابی در مورد مشکلش، شناخت جديدی از ماهيت حقيقی مرگ و زندگی به او ارایه بدهم.

می‌دانستم ذهن او پذيرش هيچ‌گونه مقدمه و حاشيه چينی را ندارد. به همین دلیل بدون هیچ مقدمه‌ای شروع به صحبت کردم.

    مرگ فقط يک تغيير زيباست. يک نو به نو شدن، يا به اصطلاح عام نونوار شدنِ کالبدهاست. درست مثل دور انداختن يک لباس کهنه و به درد نخور، و به تن کردن لباسی زيباتر و برازنده‌تر، اين تغيير يا مرگ، مخصوص ما انسانها نيست، فقط مخصوص بدن(کالبد فيزيکی و مادی) ماست، که بنا به دلايلی قابليت خويش را از دست‌‌ می‌دهد و ما (روح) تصميم به ترک کالبد‌‌ می‌گيریم. اغلب انسانها خودشان را با بدنشان، اشتباه‌‌ می‌گيرند. بر خلاف بينش معمول و صحبت‌های متداول، بين مردم، که مرتب به هم‌‌ می‌گويند (من روح دارم يا روحم آزرده شد)

 بهتر است بدانیم که ما روح نداريم، چون روح هستيم.

   ما بدن داريم، فقط خدا روح دارد و ما روح خدا هستيم پس خداوند مالک حقيقی و صاحب اصلی، همه‌ی روح‌ها است، و ما نیز جزیی از روح خدا هستیم، و‌‌ این اراده‌ی خداوند است که چه موقع، روح خودش را به خانه‌ی اصلی (وطن) برگرداند.

اگر مرگ یا تغییر حالت انسان را از ماده به اثیر ناراحت کننده بدانیم، تولد یا ترک یک حالت اثیری و رویایی، به خاطر یک آزمایش و امتیاز که مستلزم زندانی شدن روح در ماده است خیلی ناراحت کننده تر از مرگ، که موجب رهایی روح از زندان ماده می باشد، است. روح بودن یا انسان بودن فقط تغییر حالتی است که به وسیله ی قطع شدن جریان ماده ی سیال حیاتی از شکاف اعضای جسمانی صورت می گیرد این اتفاق در مرگ های طبیعی در عرضه یک روز نمی افتد و در حقیقت به ارتقای روح بستگی دارد. روح های مترقی و تکامل یافته به سرعت در عرضه چند ساعت زندان تن را ترک می کنند برعکس، آنهایی که هنوز رنگ لباس ماده دارند در اثر مرگ سخت و طولانی مدت دنیا را ترک می کنند. دختر شما به نظر من، حالت آزمایشی روح را در زندان ماده به صورت مثبتی پشت سر گذاشته بوده و آمادگی خروج از ماده را پیدا کرده بود. البته حکمت تولد و مرگ در اختیار خداوند است . 

پس تا اينجا روشن شد که اين بدن قابل رؤيت، غلاف روح ما است و جنسش از ماده است. کالبد فيزيک فقط لازمه‌ی بودن ما و ادامه‌ی زيستن ما، در جهان فيزيک است. علاوه بر کالبد فيزيک، که همين الان قابل رؤيت است کالبدهای ديگری نيز داريم، که قابل رؤيت نيستند ولی شواهدی در دست است که بودن اين کالبدها را حقيقی‌‌ می‌سازد.

   يک روشن‌بين قادر است کالبدهای ديگر را نيز، رؤيت کند. کالبدی که بعد از مرگ، ما را در خود‌‌ می‌گيرد و غلاف زيباتری است کالبد اثير ناميده‌‌ می‌شود.

   کالبد اثير حالت هيولی[1] دارد، ولی معمولاً از شکل کالبد فيزيک تبعيت‌‌ می‌کند، اين      کالبد با تغيير نگرش و ذهن ما تغيير‌‌ می‌کند.

    اگر ذهن ما پر از نشاط و شادمانی باشد، کالبد اثير ما نيز، درخشش و زيبایی فوق‌العاده‌ای پيدا‌‌ می‌کند، اگر ذهن ما درگير اوهام و خيالات منفی يا انواع افسردگي‌ها و نااميدي‌ها يا کهنه‌پرستی‌ها و یا تبعیض ها شود، کالبد اثير ما نيز، کدر و تاريک و کم‌ارتعاش‌‌ می‌شود.

   ما‌‌ می‌توانيم با تکيه به قدرت پروردگار و تسليم در برابر معيشت و خواست الهی در برابر حوادث زندگی، ذهن خود را به تغييرات و نو به نو شدن روزانه عادت دهيم، در اين جهان مثل فرشته‌ها پاک و مهربان و صبور زندگی کنيم، جز خير و خوبی برای بندگان خدا نخواهيم و از هر کمکی که امکان آن باشد دريغ نکنيم  و جایی که امکان کمک نيست، دعای خير و نيت خوب خود را، به صورت ارتعاشات مثبت ارایه دهيم.

    در اين صورت کالبد اثير ما، زيباتر و شفاف‌تر و پر ارتعاش‌تر شده و شکل فرشتگان را به خود‌‌ می‌گيرد. در‌‌ این هنگام ارتعاشات حوزه‌ی انرژی خانم محبی عوض شد و سئوالی در ذهن‌اش شکل گرفت ولی آنرا به زبان نیاورد.

   کالبد اثیر دخترم الهام چطور است؟ 

    به همین جهت اضافه کردم درست شکل کالبدی که الان دختر شما الهام داخل آن قرار دارد و در کنارش ارواح خیر خواهی هستند که پیوسته ارتعاشات مثبتی از هم دریافت می کنند بهتر است بدانی که ارواح در عالم بالا به صورت یک خانواده یا گروه زندگی  می کنند روح ها بدون اراداه و بخودی خود بعد از ترک بدن، از لحاظ درجه ی پیوندشان به خانواده ی روحی خاصه خود دسته دسته می شوند این وصلت ها امری طبیعی است کسی نمی تواند تقاب به چهره بزند و مثل دنیای فیزیکی چیزی را مخفی کند همه ی کیفیات روح، واضح و روشن است . عشق متقابل ارواح در اثر بالا رفتن از پله های ترقی معنوی افزونتر می شود برای ارواح، گذشته، حال و آینده یک زمان است و آن نیز همان زمان حال می باشد آنها از راه حواس مأموریت هایی را که از ابتدا تا انتهای درجاتشان، خود را وقف آن می کنند، دریافت می کنند معمولاً مأموریت های ارواح عالی، فرمان همکاری و هماهنگی و نظام جهانی است وظیفه ی ارواح پست اطاعت محض است و اگر ضعف و سستی نشان دهند باید کارمای آن را پس بدهند تولد هیچ حالتی از روح یعنی فرشته خو بودن یا شیطان صفت بودن برای ابد نیست، چون گام هایی که ارواح در راه ترقی و تکامل بر می دارند و امتیازاتی که هنگام عبور از میان ماده دریافت می کنند، در نهایت آنها را به برتری و به طبقات اعلی می رساند.

    اگر در اثر پذيرش تغييرات و نو به نو شدنِ لحظه به لحظه و روزانه، ذهن کهنه‌پرست و قديمی را که فقط در حيطه و خطوط شناخته شده‌ی قديمی و قبلی‌اش حرکت‌‌ می‌کند عادت به حرکت، روی خطوط جديد که روبرويمان ترسيم شده بدهیم. مرگ را نيز به عنوان يک حقيت و يک تغيير جديد و زيبا برای نو به نو شدن کالبد‌‌، پذيرا‌‌ می‌شويم و با همين افکار جديد، نه تنها مرگ را به صورت دشمنی قديمی که هميشه در کمين ماست، تصور نخواهيم کرد. بلکه آن را يک ملاقات روحانی در کالبدی بي‌نهايت لطيف و شفاف و در مکانی رؤيایی که زيبایی‌اش، فراسوی ذهن ماست، به تصوير خواهيم کشيد و ديگر هيچ وقت وحشتی از آن در دل نخواهيم داشت. در حقیقت این پدیده ی تولد است که برای روح مرحله ی  سخت و طاقت فرساست چون مانند یک تبعیدی از فضایی بی نهایت باز و گسترده و سبک به فضایی محدود و در قفسی به نام بدن حضور پیدا می کند تا مراحل آزمایش خود را به نیت تکامل پشت سر بگذارد.

    اگر عادت کنيم در جهان کنونی هميشه قلبمان را بر روی مشیت خدا گشوده نگه داريم بر روی بندگان خدا نيز گشوده دل خواهيم بود و پذيرای هر تغييرِ حقيقتی خواهیم بود. و بنابراين عادتِ ذهن، در دنيای فعلی، موقع ترک اين دنيا (مرگ) نيز، تمام روح‌های تابناک چه فاميل چه روح‌های مأمور و مددکار از طرف خداوند در کنار ما حضور با شکوهی خواهند داشت. و ما را با مهربانی و عطوفت واقعی تا بر سر منزل جديد همراهی خواهند کرد.  

    منزل جديد ما نيز نسبت به عادت ذهن دنيوی ما  و به اختيار خودمان تعيین خواهد شد. اگر با توکل به خدا و با پذيرش خواست الهی و با ‌‌ایجاد پذيرش در تغييرات، زندگی را با مسرت و شادمانی سپری‌‌ می‌کرديم و به راحتی از خطاهای اطرافیان‌مان چشم پوشی‌‌ می‌کرديم و صبوری را پيشه‌ی خويش قرار داده بوديم و تبعیضی بین انسان ها قائل       نمی شدیم منزل جديد ما نيز، در شهری بی‌نهايت زيبا و رؤيایی و پر از تلألؤ نورانی و با همسايگانی که به اين عادت‌های زيبا مزين شده‌اند قرار خواهد داشت. و همزيستی مسالمت آميز و سرشار از عشق، جهت متعالی شدن در بعدی دیگر ما را آماده‌ی ورود به ارتعاشات والاتر خواهد کرد و برعکس آن، اگر در زندگی دنيوی با انباشت انواع حساسيت‌ها‌‌، غم‌ها، غصه‌ها، سخت‌گيري‌ها دل‌هایمان را بر روی بندگان خدا قفل کرده و چشم‌هایمان را از ديدن زيبايي‌ها محروم نگه داشته باشیـم در جـهان بـرزخ نيز، در شهری سوت و کور و خاکستری با ارتعاشات پست با همسايگان بدعنق و سخت گير، به سر خواهيم برد، و دنباله رو وراجي‌های تمام نشدنی ذهن خواهيم بود، يا به قول پيامبران (در چاه ويل) که يکی ازجايگاه‌های بدارتعاش و پست عالم برزخ است با همنشين‌هایی کفر زده که افکارشان نيز از شدت کهنگی کپک زده و فرسوده است و ارواح جلف یا مخل نظم و آرامش که مرتب موجب عذاب ما  می شوند، به سر خواهيم برد تا‌‌ اینکه استاد حقی به داد ما برسد و واسطه‌ی نور قرار گيرد. البته ايام مقدر شده از طرف پروردگار (که گاهی اوقات قرن‌های طولانی ماندگاری دارد) بايد سپری گردد، تا روح لياقت دريافت کمک را پيدا کند. در شروع صحبت، خانم محبی به حالت ستيزه‌ی ذهنی روبروی من نشسته بود تمام نيلوفران چاکراهای بدنش دم فرو بسته بودند و در حوزه‌ی انرژی پست و خاکستری آن هيچ تلاشی برای جذب پراناهای حيات بخش به چشم نمی‌خورد ولی در ادامه‌ی صحبت حوزه‌ی انرژی او آرام آرام وسيع‌تر‌‌ می‌شد و گلبرگ‌های نيلوفران به آرامی خودشان را بر روی ارتعاشات نورانی جذب شده‌‌ می‌گستراندند.

    چرخش چاکراها با حرکت‌های برعکس عقربه‌های ساعت و به شکل دورانی شروع به پاک‌سازی و با حرکت‌هایی در جهت اصلی عقربه‌های ساعت شروع به گرفتن انرژی نورانی از کيهان‌های الهی کرده بودند هنوز تشنه‌ی شنيدن بود، و نياز به آگاهی‌های بيشتری داشت به همین جهت ادامه دادم :

بايد از خود بپرسيم: چرا به مرگ، سفر آخرت نیز گفته‌‌ می‌شود؟

برای‌‌ این‌ که، بعد از سپری شدن ايام مقدر شده از طرف پروردگار در جهان اثير يا عالم برزخ، و بعد از متعالی شدن روح در آن جهان، طبق آموزش‌های خاص، روح، کالبد اثير خود را نیز، هم‌زمان با ترک جهان اثير، ترک کرده و به جهان بالاتری به نام جهان علی منتقل‌‌ می‌شوند، ارتعاشات جهان علی خيلی زيباتر و لطيف‌تر از جهان اثیری است و بلافاصله روح صاحب کالبد علی که خيلی زيباتر و لطيف‌تر از کالبد اثير‌‌ می‌باشد،‌‌ می‌شود. روح اين سفر آخرت را، تا رسيدن به آخرين جهان آفرينش، بارگاه خداوند متعال (جل جلاله) ادامه‌‌ می‌دهد، و در هر جهانی، لباس ويژه و هم‌جنس همان جهان را به تن‌‌ می‌کند. تعالی در جهان‌های بالاتر به دليل لطافت‌‌ این جهان‌ها مدت زيادی‌‌ می‌طلبد تا، ايام صعود به طبقه‌ی روح ناب و خالص که ملزوم هيچ غلاف و کالبدی نيست فرا رسد.

نهایتاً با یکی شدن همه ی روح ها با هم و خدای خویش روح به مرتبه ی سعادت حقیقی  می رسد[2]. به جایی که ازهمان جا فرود آمده و مثل جرقه ای از روح کلی جهان (عالم بسیط) رها شده  و قبل از رسیدن به زمین از افلاک مختلفی که دارای لطافت کمتری هستند عبور کرده است انسان، در هر افلاکی صاحب تنی از جنس همان فلک می شود. در افلاک اولیه تن علی به او می دهند و در ضمن فرود آمدن به ترتیب، تن ذهنی، تن کوکبی (اثیری) و بالاخره هنگام حضور در رحم مادر، روح تن مادی می پوشد.

 

دوباره متوجه سوالی شدم که در ذهنش شکل گرفت

 

        آیا می شود روح دخترم را احضار کرده و از حال او جویا شویم ؟

ــــــــ  در احضار روح نمی شود اطمینان پیدا کرد که روح حاضر شده همان شخص مورد نظر ما باشد زیرا معمولاً ارواحی که ظاهر می شوند به ارواح پست معروفند آنها در اثر دلبستگی که هنوز به مادیات دارند دور و بر زمینی ها پرسه می زنند. عرفان و معنویات صریحاً احضار روح را محکوم می کند چون ممکن است با این عمل اشباح کریه که منتظر فرصتی برای اعمال افکار خود دارند ظاهر شوند و حتی ممکن است اطلاعات گمراه کننده ای بدهند. ارواح بالاتر و متعالی تر با شتاب از کوکبی (اثیر) و عالم ذهنی عبور کرده و مشتاق رسیدن به سعادت اند وادار کردن آنها به مراجعت بر روی فلک جسمانی، نسبت معکوسی با روند تعالی و درجه تحول آنها دارد و دسترسی آنها را به افلاک بالاتر به تأخیر می اندازد. بدترین خیانت و دشمنی در حق فرد محبوبی مثل الهام که می میرد احضار او به روی زمینی است که او از آن دل کنده و به سوی سعادتی حقیقی رهسپار گشته است .

        چهره‌ی خانم محبی گل‌انداخته بود، نيلوفران هفت چاکرای اطراف بدنش، کاملاً خود را روی سطوح انرژی‌های مثبت گسترده بودند‌‌ می‌خواست حرف بزند، تشويقش کردم بعد از چهار سال شروع به صحبت کرد.

  ــــــــ پس بنا به توضيحات شما، اين جهان فقط يک شوخی بزرگ است و ما چقدر آن را جدی گرفته‌‌ایم‌.

   گفتم: آفرين، همين‌طور است که‌‌ می‌گویي، نه این زندگی اولین تولد و نه این مرگ آخرین مرگ یا عبور است ولی بودن در‌‌این جهان لازمه­ ی تعالی روح است و روح تجربه‌های خود را در زمین (جهان فیزیکی) کامل‌‌ می‌کند. ما‌‌ می‌توانيم بدون تعصب ولی عاشقانه نگاهش کنيم ما مسئول خوبي‌ها و بدي‌ها نيستيم‌‌ می‌توانيم همه‌ی خوبي‌ها و بدي‌هايش را به خداوند واگذار کنيم.

   پرسيد: ولی دخترم؟

   گفتم: حتماً او موفق شده بود در ايام زندگی زمينی کوتاهش روند تعالي خويش را طی کند و برای تکميل آن، قطع زندگی زمينی و شروع زندگی آسمانی لازم بوده است.

  ــــــــ آيا دخترم در زندگی آسمانی‌اش رو به تعالی‌‌ می رود؟

   گفتم: البته، با توجه به زندگی مثبت دنيوی و نگرش آسمانی‌اش حتماً از سبقت گرفتگان درگاه تعالی محسوب‌‌ می‌شود البته دلايل نامحدودی‌‌ می‌تواند داشته‌ باشد که فعلاً فرصت اشاره به آنها نيست ولی مطمئن باش  با شادی و مسرت شما، روح او نيز شاد‌‌ می‌شود و با ناراحتی شما، ارتعاشات او به درجه‌ی ارتعاشات پست سطوح زمين کشيده‌‌ می‌شود.

   چون زمينی که در آن زندگی‌‌ می‌کنيم، پست‌ترين جهان آفرينش است و سخت‌ترين آنها، جهان‌های بالاتر غرق نور و عشق الهی‌اند که از سرچشمه‌ی آفرينش فوران‌‌ می‌کند، ولی اين آبشار نور در جريان مداوم خويش تمام جهان‌ها را سيراب کرده و کم‌ترين قسمت آن به جهان خاکی‌‌ می‌رسد و فقط کسانی که جوينده‌ی نور باشند‌‌ می‌توانند سهم بيشتری را از آن خويش کنند.

   خانم محبی زمزمه کرد، الهام خيلی زيبا بود.

   گفتم: زيبایی دنيوی زوال‌پذير است. ولی زيبایی در جهان‌های بالا لايزال‌‌ ‌می‌باشد، کافی است به هر نوع زيبایی که دوست دارد بينديشد بلافاصله صاحب آن زيبایی‌‌ می‌شود يا به هر مکانـی که دوسـت دارد فکر کند، محدوديتی در انتقال نخواهد داشت زندگی زمينی فقط مانند يک کلمه از يک کتاب قطور است. ما نبايد به خاطر مشغول بودن به يک کلمه، تمامی کتاب را فراموش کنيم يا به آن بی‌توجهی و کم‌لطفی نشان دهيم.

   مادامي که اين کالبد فيزيک در اختيار ماست‌‌ می‌توانيم از طريق آن خير و برکت زيادی نصيب خودمان و ديگر بندگان خدا کنيم و باعث شادی و آرامش خودمان و ديگران شويم.

در جهان‌های ديگر حسرت خواهيم داشت که ‌‌ای کاش با دهان زمينی بيشتر و بيشتر «دوستت دارم» را تکرار‌‌ می‌کردم بيشتر و بيشتر کلمات مسرت‌بخش به کار‌‌ می‌بردم و متواضعانه‌تر رفتار‌‌ می‌کردم اگر همه‌ی عمرمان را هم صرف گفتن کلمات «ببخشيد‌‌، مهم نيست‌‌، حق با شماست» بکنیم، باز هم کم آورده‌ايم. باید سعی کنیم بین انسان ها هیچ تبعیضی قائل نشویم و به همه انسانها بلاشرط و بلا انتخاب فقط بخاطر حضورشان به عنوان روح الهی احترام بگذاریم . فقیر و غنی، زشت و زیبا، سیاه و سفید همه در عبور از میان ماده و در حال تکامل هستند و حضورشان محترم است . چون در این جهان هر چیزی که حقیقی به نظر می آید فقط توسط دید ناقص و مادی ماست و حقیقت تنها اتحاد و دوستی میان انسان هاست که به تکامل می انجامد و به حضور عاشقانه ی ارواح در جهان اعلی و به شکل ارواح عالی منجر می شود و معرفت و حکمت و رحمت را به هم می آمیزد تا رسیدن به لیاقت درک تن واحده .

  خانم محبی گفت: من‌‌ می‌توانم دوباره پيش شما بيايم؟

  گفتم: حتماً‌‌، خيلی خوشحال‌‌ می‌شوم.

   سپس افزود‌‌ می‌توانم از تلفن شما استفاده کنم.

  گفتم: البته.

  چند دقیقه‌ی دیگر خانم محبی بعد از چهار سال خاموشی برای اولین بار با شوهرش صحبت‌‌ می‌کرد و از او‌‌ می‌خواست بليط لندن را تهيه کند، تا به ديدار پسرشان بروند و او را به خانه برگردانند.

   محو تماشای رنگ‌های زيباي‌ هاله‌هايش شده بودم که روبروی من روی دیوار شکل گرفته بود و هر لحظه داشت فعال‌تر و شفاف‌تر‌‌ می‌شد با تغيير زاويه‌ی نگاهم اين رنگ‌ها هم به مکانی جديد منتقل‌‌ می شد.

    یک لحظه دستان پر محبت خانم محبی را روی دستانم احساس کردم. با تمام وجودش عشق و سپاس گذاری را به من منتقل‌‌ می‌کرد و با زبان بی‌زبانی خسته نباشی‌‌ می‌گفت، دستانش را فشار دادم.

   گفت: برای تولد جديدم از تو سپاس‌گذاری‌‌ می‌کنم و خواهش‌‌ می‌کنم باز هم مرا بپذيری و زمزمه کرد آه! که زندگی چقدر زيباست و من چقدر غافل بودم او با عجله روسريش را سر کرد و گفت: بايد وقت‌های از دست رفته را جبران کنم دیر می شود.

وای که چه زود، دیر می شود، و به سرعت خداحافظی کرد و رفت. همسرش با آغوش باز منتظرش بود.

   يک ماه بعد پيش من آمد از خوشحالی سر از پا نمی شناخت.

   با شادی گفت: آمدم عروسی پسرم دعوتت کنم، او پسرش را از لندن آورده بود و کانون سوت و کور خانواده به بوستانی از عشق و الفاظ فرح زا تبديل گشته بود، خيلی دوست داشت برای عروسی پسرش زيباتر شود.

   او با پشت سر گذاشتن مرحله‌‌ی تصورات پست‌ترِ زندگی به نخستين ادراک خود از عالم هستی رسيده بود و احساس‌‌ می‌کرد نيازمند تصوير زيباتری برای ادامه‌ی زندگی است.

   روبه رويم نشست و شروع به صحبت کرد: تو مرا موفق به درک ماهیت و حقيقت مرگ کردی احساس‌‌ می‌کنم حقايق ديگری هم هست.  چگونه به آن حقايق برسم؟

  گفتم: حقيقت تنها برای کسانی که عاشق و جويای آن هستند نقاب از چهره بر‌‌می‌گيرد و در مورد ستيزه جويان و فرصت طلبان خودش را مخفی ‌‌می‌کند. کمی ترس و ترديد داشت لازم بود درک و آگاهی بيشتری بگيرد. افزودم هميشه به اهداف کلی آفرينش نظر کن، تا جزیيات کم‌رنگ‌تر شود هر کلامی‌‌ می‌گفتم:‌‌ می‌بلعيد و در قلبش ثبت‌‌ می‌کرد و به آن عمل‌‌ می‌کرد. ديگر خانه‌اش پر از شور و نشاط زندگی بود خويشان و دوستان از ملاقاتش لذت‌‌ می‌بردند. هر چيزی که برايش شرح داده بودم و به حقيقت آن رسيده بود برای اطرافيانش تعريف‌‌ می‌کرد و آنها را مجذوب خويش‌‌ می‌نمود حالا ديگر مشکلات اطرافيانش را حل‌‌ می‌کرد و به کمک گرفتاران مرداب کهنه‌پرست ذهن‌‌ می‌شتافت و برکه‌هایی از رهایی را تقديم آنان‌‌ می‌کرد الان جزء زنان موفقی است که از کارگاه‌های مختلف تکنــيک ذهــن‌ برتر، برای زندگی بهتر استفاده‌‌ می‌کند. و هر کمکی که از دستش برآيد، برای نيازمندان عقب مانده از حقيقت قافله‌ی عشق انجام‌‌ می‌دهد.

   همان‌طور که روبه رويم نشسته بود رشته‌ی سيمين بالای سرش (طناب روحی) در محل چاکرای تاج قطورتر‌‌ می‌شد. به يادم افتاد؛ اولين روزی که به دفترم آمد قطر طناب از يک تار مو هم کمتر بود.

   هر لحظه که نيت و حس خيرخواهی و کمک‌رسانی در او بيشتر‌‌ می‌شد اين گستردگی و قطر نيز بيشتر‌‌ می‌شد و باعث سرازير شدن انرژی برتر به طرف حوزه‌ی انرژیکی‌اش می‌گشت. گاهی اشتباه‌‌ می‌کرد و از من‌‌ می‌خواست که بتواند دست به کارهای معجزه‌آميزی بزند، تا در حل مشکلات مردم و شفادهی مهارت بیشتری داشته باشد.

   مجبور شدم به او گوشزد کنم که عدم تعادل و تفاخر به دانش ‌اندک و قدرتی ناچيز، آدمی را آطل و باطل‌‌ می‌سازد و همين که خودبينی در او راه پيدا کند به شيوه‌های نادرست در مورد کمک‌رسانی دستاويز‌‌ می‌شود و ‌‌این عمل موجب تباهی روح‌‌ می‌گردد. خاطرنشان کردم که سعی کن اين انرژی برتر را فقط جهت کسب آگاهي‌های معنوی و استفاده آن به خير صلاح عموم، بدون حس برتری خويش به کارگيری!

    اگر انسان از دانشی که به درون او راه پيدا کرده است، استفاده‌ی نادرست کند نيروهای منفی (غیر اورگانیک‌ها) که مترصد هستند همان را موجب تباهی خود شخص قرار‌‌ می‌دهند.

    قصد و نيت، فقط و فقط، بايد کمک به بهبود دنيا باشد.

    کلام استاد در ‌‌این هنگام برایم تداعی شد حکمت و عظمت ارميا[3]، در اين نبود که مردم اسرائيل بگويد اگر مطابق قانون الهی رفتار کنيد، خداوند برای آنها کاری يا معجزاتی خواهد کرد. نه، بلکه‌‌ می‌خواست به آنها نشان دهد، اگر خطا کنند و قصد ورزند چه برسرشان خواهد آمد.

 

آرامیدن

  پروردگارا

  بگذار پوشش نورانی‌ات هم چنان مرا در بر بگيرد           

  و همچنان در آغوش گشاده‌ی نيلوفرانت بمانم         

برای عشق   

در اين لايحه‌ی ُسکر آور

در اين مکان بی‌نشان 

و در اين گهواره‌ی مقدس ابدی

بخوانم برای عشق

 

 نیایش

        وحی

 وزیدن به همراه… نبض موزون خدا    
  مشعوف بودن را باور کردم

   و عطر جاری شدن را...  در سکون زنده

  بودن در زمان      به همراه باران شعف

 چکیدن پر طراوت شبنم سکوت

  به همراه ریتم تارهای عود

  نیلوفران عشق      به نیایش‌اند،

  و من...      تارهای شعرم را کوک‌‌ می‌کنم

  بگذار مشيت تو در زندگی من جاری شود                                                   

  معبودم،                                                                                             

  من لالایی گویِ گهواره‌ی تولد و مرگم

 و با هر زبان، تورا می‌پرستم،  فقط تو را‌‌ می‌پرستم.                                                

 

زیرنویس :

1. استعداد شکل‌پذيری.

2. شرح بهينه‌ی مطالب در مورد چگونگی ماهيت روند صعود روح به طبقات معنوی، در جهان‌های بالاتر، در قالب گفتمان ابتدایی و محدود اين کتاب نمی‌گنجد، در گفتمان‌های تخصصی‌تر به همراه شما، و در جلدهای ديگر کتاب، ادامه‌ی مفصل‌تری خواهد داشت.                                                         3.یکی از چهار پیامبر بنی اسرائیل کتاب مقدس قاموس.                                      

 

 کتاب سایت اندیشه های آسمانی  نویسنده : عزیزه پورحسن طالاری  

                                                                                                ترجمه  : رویا مجیدی

 

 

 

 

 بخش دوم

بخش سوم

بخش چهارم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

bottom of page