top of page

رهیدنی طلایی

 

لطافتی بی بیان

حضورِ نوری ستودنی

چونان مَهی پیچان

از رودخانه همیشه جاریِ خیالم

چو نوعروسانه می خرامد

به حجلهگاه جانم

چشمهای عاشق در انتظار

معشوقه بی قرار

کنفِ حمایت، برقرار

آه! چه کسی مرا می خواند؟

شبانگاه

باز همنجوایی مرموز

نوایی فلوتی آهنگین

در خود می پیچاندَم...

و می غلتاندَم

به عمق گذرگاههای مهآلود خیال

زنجیروار

می چرخم

بر مداری بی مدار،

می نگارم با نگار

باز هم آوای نی لبکی سحرآمیز

انگیزه ای دیگر بر سماع

روی قله های رویایی و پرتراکم ابرها

سلامی برای عبوری دیگر

موجهای احساسم از اقیانوس عشق و رحمت

خود را به ضخره های فرسوده می کوبند

بی تاب و بی قرار

بی مهار و بی مهار

انگشتان خیالم در سکوتی طلایی،

افکارم را می نوازند

آیا ذره ها فرصت رهیدن را در تلاطم کوبش،

در خواهند یافت؟

رهیدنی، طلایی

رهیدنی، خالص

خالصِ خالص

شاید... تا... بارِ دیگر

تجربه ای نو، شعف سر مستی را ...

در چشمان نیمه بازم شعله ور سازد.

 

 

bottom of page