- پاییز
Untitled
آخرین لحظه ها و آخرین ساعت های آبان سال 95 سپری می شود
هنوز هم مرغابی ها کوچ نکرده اند
و در میان آب های سرد به سفر می اندیشند
آنها مرددند
شاید بشود در سرما و یخبندان دوام آورد و تن به رنج سفر نداد
نگاهم از دریاچه زیبا به سوی برگ ریزان با شکوه جنگل می لغزد
کاش تمام برگ ها در آغوشم جا می گرفتند. و آنگاه من از پادشاه فصل ها پاییز، رنگ زرد و ارغوانی را قرض می گرفتم
تا نارنج ها و خرمالو ها را در میان سفره پاییز، رنگ آمیزی کنم
هر کجا که باشم باغ پاییزی خانه شمالیمان را از خاطر نخواهم برد
و همچنین حس غریب پیوستگی ام را با شما ساکنین کره زیبایمان زمین
بگمانم عاطفه در دستانم رسیده اکنون و همچون اناری، در شاخه عریان ترک بر می دارد
...می اندیشم به پاییز این سفر