رحمت نازل شد درست همان روزى كه از بام جهان بر هستى درخشيدى و بر ناز تو افلاك و اختران سرخم كردند در سرزمينهاى دور و بر قله هاى خاطرات جوانى از زير برف پيرى تو آنى جوانه هاى نورس به آفتاب لبخند خواهند زد آه كه تا به ابد ملك هستى در سخره توست بانوى قصه هايم دستانت را مى فشارد عطوفت و بر سينه ات مى نهد نشان لياقت رهيد هر آنكه شهد سينه ات را چشيدو شايستگى يافت هرآنكه در آغوشت آرميد ميدانى: كه پرنده به زودى خواهد پريد تا به آنسوى پيوندى ناب با هستى!!!!! و تا بيكرانهء عشق
ناهيد طالارى