انتخابات آمده باری دگر
گول تبلیغات را خوردی مگر؟
بی مهابا شرط بازی گر کنی
دل به رأیی پوچ راضی گر کنی
رنگ سبز رأی تو خاکستری
می شود در جعبه افسونگری
دردما از دولتی بی انتخاب
رأی ملت را نیارد در حساب
شاعر و عارف به زندان نظام
اهل صحبت حکم اعدام کلام
شرمساری با سر انگشتان من
می کند سانسور اگر فرمان من
شعر من زخمی دردی بیصدا
گه به بیرون می زند زخم زونا
گه دهد از نای سینه ناله ای
همنوای شاعر آواره ای
زین میانه ترس گر حاکم به ماست
عرصه بر ظالم گشودن نارواست
مصلحت باشد همانا ترک شر
تا رود در لاک خود، آید ظفر