مادر گیتی باردار بود
و صبحگاه همان شبی که سرعت نور صفر اعلام شد
فرزندی زاد
نوزاد با رشد جادوئی اش جهان نوپای دیگری به گیتی هدیه نمود
از حالم می پرسید؟!
چشمانم نقطه ی نامعلومی را می طلبد
آری این همان جایی است که لوبیای سحرآمیز را کاشتم و در یک چشم بهم زدن جوانه ی بر بالای ابرها بودم
آن زمان نمی دانستم که مکرر گیتی باردار است و هر دم جهان شاهد رخ دادن بیگ بنگ ها پی در پی
شود از جهان بپرسم
به چه نقطه ی بکارم
لوبیای سحرانگیز
به هر آن کجا که حالا
بپری به روی ابرها
نشوی به فکر فردا
اثر عزیزه پورحسن طالاری (ناهید)